مؤمن، پس از آن همه تلاش، زحمت و مجاهدت، و در چارچوب جبر و اختیار و ..، به مرگ طبیعی یا شهادت میمیرد و بهشتی میشود. آیا آنجا کاری جز لذت بردن از نعمات دارد؟! آیا عاقبت به خیری، یعنی همین عیش و نوش در بهشت؟! اگر اینطور نیست، بفرمایید آخرت چگونه جائی است و آیا پویائی، پیشرفت و تعالی و ... در آنجا ادامه خواهد داشت یا خیر؟ واگر ادامه خواهد داشت، تکلیف اختیار و انتخاب خوب و بد و خیر و شر چه میشود؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): گویی به خاطر شرایط دنیا، عادت کردهایم که کار، رشد و تعالی، حتماً محدود و آن نیز همراه با سردرگمی در میان دو یا چند راهیها برای انتخاب، و نیز اذیت، سختی و شکستهای پیاپی باشد و گمان میکنیم که اگر چنین نباشد، چیزی جز خوردن و آشامیدن و جماع و ... باقی نمینماند. خدا رحمت کند آیت الله حائری شیرازی را که میگفت: هم سلولی من در زندان، به حبس ابد محکوم شده بود و آنجا نیز برای خودش دکانی درست کرده بود و به زندانیان جنس میفروخت. او پس از تحمل بیست و چند سال حبس، به من گفت: اصلاً دوست ندارم که آزاد شوم، من به اینجا عادت کردم و بیرون از اینجا دیگر و انگیزه و کاری ندارم!
انسان:
پیش از آن که بدانیم بهشت و یا جهنم، چگونه جایگاهی است و آنجا چه خبر است؟ باید بدانیم که انسان چگونه موجودی است؟ چرا که بهشت و جهنم، جایگاه، قرارگاه و محلی برای حیات اخروی و ابدی انسان میباشند، چنان که در دوران حیات دنیوی، زمین محل زندگی اوست.
اما، بیتردید انسان، از مکان، محل و فعل خودش بزرگتر است. فاعل [چه خوب انجام دهد و چه بد]، به مراتب بزرگتر از فعل خویش است، چرا که اولاً میلیاردها فعل از او سر میزند و ثانیاً هیچ فاعلی، نمیتواند [محال عقلی] است که کاری بزرگتر از ظرفیت وجودی خودش انجام دهد.
انسان = عالَم
هر چه از ماده و معنا در این عالم هست، در وجود مادی و روحانی انسان نیز هست و اگر نباشد، برایش قابل شناخت نخواهد بود (1)، حتی اسماء الله در وجود آدمی تجلی دارد که قابل شناخت میباشند. (2). این که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «ای انسان! گمان نکن که تو یک جسم کوچکی، بلکه عالمی در تو پیچیده شده است»، اولاً اختصاصی به این عالم ندارد، و ثانیاً اختصاصش به روح [اصل وجود آدمی]، به مراتب بیشتر از اختصاصش به جسم است؛ چرا که جسم [جرم و ماده]، پایینترین مرتبه خلقت و وجود هستند.
بنابراین، آن چه در بهشت و جهنم هست نیز در وجود خود انسان است، و البته در بهشت، خدا بر آن میافزاید. پس تردید ننماییم که "بهشت و جهنم" نیز تجلی خود انسان است.
در قرآن کریم، گاه سخن از بهشت و جهنمی است که انسان را وارد آن میکنند، و گاه میفرماید که جهنم را میآورند: «وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى - و در آن روز جهنم را میآورند؛ (آرى) در آن روز انسان متذكّر مى شود؛ امّا اين تذكّر چه سودى براى او دارد؟! / الفجر، 23»؛ و یا میفرماید: «وَإِذَا الْجَنَّةُ أُزْلِفَتْ – و وقتی بهشت را پیش میآورند / التکویر، 13». این بهشت و جهنم که آورده میشود، همان انسان جهنمی و انسان بهشتی است. هم چنین در قرآن کریم تصریح شده که گناهکاران خود هیزم جهنم هستند و آتش نیز از قلب (جان) آنها زبانه میکشد. و در احادیث و روایات میخوانید که با هر ذکری و صوابی (کار خوب برای خدا)، درختی، باغی، نهری و ... در بهشت میسازید؛ چنان که بسیار تصریح شده که نماز، تلاوت قرآن کریم، روزه، سایر عبادات و در رأس همه، "ولایتِ انسان"، به شکل موجوداتی با صورتهای زیبا ظاهر و حاضر میشوند.
انسان و لذت (بهجت):
انسان، متشکل از روح و جسم است و اصل وجود، همان روح اوست؛ وقتی میمیرد، جسمش در خاک میپوسد، اما در برزخ به او بدن مثالی میدهند و در بهشت یا جهنم نیز به او بدن اخروی میدهند. البته نه این که بدنی دیگر باشد، بلکه صورت برزخی و معادی همین بدن اوست، چنان که عذابهای جهنمی و یا نعمات بهشتی نیز صورت باطنی گناهها و یا صوابهای اوست.
در هر حال، این روح و جسم در دنیا، هر کدام لذتها و یا الَمهای مخصوص به خود دارند که گاه با یک دیگر تضاد هم دارند. جسم از خوردن یک خوراک لذیذ یا نوشیدن آبی گوارا لذت میبرد، اما روح از کسب علم، عبادت و تسبیح لذت میبرد. در دنیا، گاهی لذتهای روح و جسم برای یکدیگر عذاب هستند. چنان که مطالعه، چشم را خسته میکند - روزه بدن را تحت فشار قرار میدهد ... و متقابلاً پرخوری و پرگویی، و توجه و وابستگی به نفس حیوانی، روح را خسته و آزرده مینماید.
در بهشت و جهنم نیز روح و جسم، هر کدام لذتها یا عذابهای خود را دارند، با این تفاوت که لذت بدن بهشتی، برای روحش خستگی و ملالآور نیست، بلکه بهجتآفرین است.
آتش جهنم، بدن جهنمی را میسوزاند، اما آتش فراغ، آتش غبن (پشیمانی)، آتش حسرت، و آتش قهر الهی است که روح او را میسوزاند و این عذاب از سوختن بدنش دردناکتر است، چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای کمیل، چنین راز و نیاز مینمایند: «يَا إِلٰهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَىٰ عَذابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَىٰ فِراقِكَ – ای إله من، بزرگ من، ولیّ من، [به فرض و به اجبار] بر عذابت شکیبایی ورزم، ولی بر فراقت چگونه صبر کنم».
برای درک بهتر، به همین زندگی دنیوی توجه کنیم، چرا که هر آنجاست، همین جا هم هست. [چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی - صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی / میرفندرسکی].
چگونه است وضعیت کسی که اعضای بدنش درد میکند، اما به او خبر میدهند که عزیزش از دست رفت؟! و یا چگونه است وضعیت کسی که در حال لذت از نعمات گوناگون است و ناگهان به او خبر میدهند که "محبوبت منتظر دیدار توست"؟! آن رزمندهای که دست و پایش قطع شده بود، از این که دیگر نمیتواند به جبهه برگردد و در راه خدا بجنگد، بیشتر عذاب میکشید تا قطع دست و پایش. و آن روزهدار، یا زایر امامان علیهم السلام، یا رونده در مسیر اربعین، از این عبادات سخت، یا رفتن در این راه طولانی، بیشتر لذت میبرد، تا از خوردن، آشامیدن، اسکان و استراحت.
در قرآن کریم، از لذتهای بدن و روح بهشتی، خبرهای فراوانی داده شده است. گاه از قصر و باغ و حور و لباس حریر و خوردن آشامیدن و ... سخن به میان آمده است، و گاه از تکیه متقابل با سایر مؤمنان، دیدار اولیاء الله و در نهایت "لقاء الله".
باز هم برای مثال، به همین نمونههای دنیایی اشاره میشود. به سلطان محبوبی نگاه کنید که با زیباترین لباسهای جواهر نشان، بر تخت سلطنت نشسته است و خدمه و حشمه نیز به او خدمت میکنند. او در این جایگاه، هم لذت آن لباس، پذیرایی خدمه با جامها و ظروف گرانقیمت را میبرد، هم لذت قرار گرفتن بر اریکهی قدرت و سلطنت خویش را میبرد، اما قابل مقایسه با هم نیستند. حاضر است یک پیراهن مندرس بپوشد و روی سنگ بخوابد، اما سلطان باقی بماند.
آدمی، دوست دارد که در بهترین و زیباترین شکل ظاهری، به دیدار محبوبش برود. لباسهای فاخر بپوشد، معطر شود، آرایش کند، و هدیهی ارزشمندی نیز در دست داشته باشد؛ اما اگر این شرایط برایش فراهم نشد، حاضر است که با لباس پاره، بدن عرق کرده از کار و دست خالی، محبوبش را ببیند.
اختیار و اراده:
"اختیار و اراده" نیز از وجوه کمال الهی است که در آدمی [به تناسب ظرفیت وجودیاش] تجلی یافته است. برخی گمان دارند که این اختیار و اراده، مخصوص حیات دنیاست و با مرگ به پایان میرسد! اما آیا خداوند متعال، بندهاش را از آن کمالی که در دنیا به او موهبت نموده، در آخرت محروم میسازد؟!
اهل جهنم، با اختیار خود حرف میزنند، با اختیار خود به خصومت و حتی ناسزاگویی به یک دیگر بر میخیزند، با اختیار خود برای نجات تلاش میکنند، اما موفق نمیشوند – اهل بهشت نیز با اختیار خود، در هر لحظه انتخابی دارند. منتهی دیگر اختیار و ارادهی آنها، خارج از رضایت الهی نمیباشد. چرا که در دنیا نیز به جز اطاعت و کسب رضایت او، اختیار و انتخابی نکردند. انسان مؤمن، در همین دنیا، با اختیار و ارادهی خویش، تمامی اختیاراتش را به همان کسی که به او اختیار داده، واگذار مینماید و این همان بیان نورانی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است که فرمود: «مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا – بمرانید خود را، قبل از آن که بمیرانند شما را / نهج البلاغه، خطبه 143»
کار در بهشت:
ما در دنیا عادت به کار داریم، البته نه فقط برای کسب معاش. یک بازنشسته، سرمایهدار و یا انسان مرفه نیز کار میکند و اگر نکند، به سرعت بیمار و فرسوده میشود. اما نکتهی مهمتر آن که اسم "فعالِ" خداوند متعال نیز در انسان تجلی دارد؛ و هیچ گاه این کمال از او گرفته نمیشود.
پس انسان، در بهشت و حتی جهنم نیز فعال است و کار میکند. کارش در جهنم این است که سعی دارد از دیوارههای جهنم خویش بالا رود و خلاصی یابد، اما فرشتگان مأمور جهنم، او را باز میگردانند به جای اولش! اما کارش در بهشت بسیار بیش از اینهاست؛ منتهی کارش مانند دنیا، همراه با دشواری، خستگی، موقتی و زودگذری و گاه شکستهای خُرد و کلان توأم نیست، بلکه سراسر ایجاد، موفقیت و بهجت میباشد.
"کار در بهشت"، سلطنت و حکمرانی بر مُلکی بسیار پهناور است که ساکنانی از فرشتگان و ... دارد و در آن شهرها، قصرها، باغها و نعمات بسیاری وجود دارد، و حتی چیزهایی که فرمود: «شما نمیدانید»، یعنی نمونهی دنیوی ندارد که اگر بیان شود، شما درک کنید و بشناسید.
بهشت، یک جایگاه استقراری دارد، و یک جایگاه مقامی. مثل این که استاد دانشگاه، در محیطی طبیعی و یک ساختمان قرار گیرد، اما بر کرسی استادی بنشیند. باغهای بهشتی، همان جایگاه استقرار است و مقام سلطنت، جایگاه مقامی اوست:
«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (القمر، 54 و 55)
ترجمه: يقيناً پرهيزگاران در باغها و نهرهاى بهشتى جاى دارند * در جايگاه صدق نزد [پادشاه و مالك] مقتدر.
دقت کنیم که میتوانست بفرماید: «نزد خداوند رحمان و رحیم»، اما فرمود: «نزد پادشاه و مالک مقتدر»، یعنی این انسان بهشتی و این "خلیفة الله"، در مالکیت و سلطنت نیز خلیفة الله میشود.
وسعت مِلک و مُلک بهشتی:
در سوره انسان، پس از اشاره به شکوه هیبت و بارگاه مؤمن در جایگاه سلطنت و پادشاهی، میفرماید که وسعت مِلک و مُلک (سلطنت) بهشتی به قدر وسیع است که هر بنگری و جلوتر بروی بنگری، ادامه داد: «وَإِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَمُلْكًا كَبِيرًا - و چون بدان جا بنگرى [باز هم بنگری]، نعمت و پادشاهى بيكرانى مىبينى / الأنسان، 20» - حال آیا میتوان گفت که رعیتی کار است، اما سلطنت کار نیست و سلطان بیکار است؟!
مثال دنیوی:
خداوند متعال به حضرت سلیمان علیه السلام، مُلک عظیم عطا نمود. او را سلطان سرزمین بسیار وسیعی گردید، و از امکانات مادی نیز همه چیز به او داد، تا جایی که حتی اجنّه در خدمتش بودند.
آیا کسی میتواند بگوید که چون ایشان در قصری قرار داشت و قطعاً خوراک خوبی هم داشت و شب نیز با همسری میخوابید، پس جز خوردن و آشامیدن و جماع و لذت، کار دیگری نداشت. اگر فقط اسباب هدایت شدن برای بلقیس و قومش، کار او باشد، یک جهان کار است.
نکتهی بسیار مهم:
انسان با قابلیت خلیفة اللهی آفریده شده است و به سوی آن هدایت میگردد، پس اسماء الله در انسان تجلی دارد و هر چه رشد یابد، بیشتر تجلی مییابد و در بهشت که پردهها کنار رفته و قابلیتها به صورت مستمر به فعلیت میرسد، این اسماء ظاهر میشوند.
●- از جمله اسمهای خداوند متعال، "ربّ" است که به معنای "صاحب اختیاری و تربیت امور" میباشد. این اسم در دنیا نیز تجلی دارد، چنان که میفرماید: انسان مؤمن، پدر و مادرش را دعا میکند و میگوید همان گونه که آنها مرا "ربیانی" نمودند، رحمتشان کن. مربیان مادی و معنوی، از مربی تزکیه و آدم شدن گرفته تا مربی ورزشی، همه تجلی همان اسم رب است.
بنابراین، انسان بهشتی که خلیفة الله شده است، ربوبیت الهی در وجودش تجلی کاملتری یافته و مِلک و مُلک خود را "ربوبیت" میکند، البته باذن الله. یا همان تجلی. آیا اینها کار نیست؟!
●- کار کارگری که روی زمین کار میکند، بیل زدن است و کار کارگری که روی ساختمان کار میکند، چیدن آجر یا بلوک روی هم میباشد؛ اما کار دانشمند، رشد علمی، کشف و شهود و نیز شناخت هر چه بیشتر حقایق هستی میباشد که البته لذتش به مراتب بیشتر از بیل زدن است. از کارهای مهم اهل بهشت که سبب رشد بیشتر آنها و ارتقای درجه و رتبه وجودی آنها (قرب بیشتر به خداوند متعال = کمال محض) میگردد، همین کسب معرفت بیشتر است، منتهی مثل دنیا زحمت ندارد، بلکه سراسر لذت است، لذا فرمودند: در بهشت به مؤمن میفرمایند که «قرآن را بخوان و بالا برو» - پس تلاوت قرآن کریم کار اوست و ارتقای رتبهاش نیز ثمره کار اوست.
مشارکت و هم افزایی - پرسش و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی
پرسش (کوتاهتر):
مؤمن، پس از آن همه تلاش و مجاهدت، به مرگ طبیعی یا شهادت میمیرد و به بهشت میرود؛ آنجا کاری جز لذت بردن از نعمات دارد؟! آیا عاقبت به خیری همین است ...؟! اگر اینطور نیست، بفرمایید آخرت چگونه جائی است ...؟!
پاسخ (نشانی لینک):
http://www.x-shobhe.com/shobhe/10428.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 1811
- 8 تیر 1399
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی انتخاب
نظرات کاربران
سلام...متن جالبی بود..دمتون گرم..واقعا