چرا خدا درباره ظلمی که به مظلومان میشود، مانند مردمان عراق، آفریقا و بسیاری در اروپا مانند جلیقه زردها، سکوت میکند؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اول به جای خداوند متعال، در مقام قضاوت و داوری نشسته و خداوند سبحان را متهم و حتی محکوم به "سکوت در برابر ظالمان" مینمایید و سپس میپرسید: چرا؟! در حالی که قاضی، داور و سؤال کننده اوست و مسئول و پاسخگو، بندگانش میباشند! حال اگر او بپرسد: بندهی من! چرا من را اینگونه متکبرانه و گستاخانه، متهم و محکوم نمودی؟! چه پاسخی وجود دارد؟! اوست که میپرسد: بندهی من! چرا به خودت و دیگران ظلم کردی؟! چرا در مقابل ظلم سکوت کردی؟! چرا به یاری مظلوم نشتافتی؟!
پس، اجازه دهید که صرف نظر از انشاهای شعاری و تاکتیکهای ژورنالیستی، برای اهداف و اغراض سوء اعتقادی و سیاسی، مسئله را تحلیلی مورد بحث قرار دهیم؛ چرا که در واقع سؤال (شبهه) در بارهی خدا و فعل خداست، نه مصادیقی چون "جلیقه زردها".
این پرسش که مشابه آن، با مصادیق گوناگون، به ویژه در فضای مجازی، بسیار مطرح میشود، ریشهها و اهداف گوناگونی دارد، لذا هرگز گمان نبرید که فقط جهت "خداشناسی" مطرح میگردد! چنان که اگر به صبغه و آهنگ آن دقت نمایید، در جهت اعتراض، متهم و محکوم نمودن خداوند متعال میباشد!
●- آیا طراحان اصلی اینگونه شبهات، اصلاً خداوند متعال را قبول دارند و او را به "سبوحیت = مبرا بودن از کاستی، نقص، عیب، نیستی"، میشناسند و اکنون در پی شناخت علمی و حکمت افعال خداوند سبحان میباشند؟! یا اصلاً قبول ندارند، و این مثالها را بهانهای جهت ایجاد تردید و تشکیک برای مسلمانان و تمامی موحدان (اهل کتاب) نمودهاند؟! آن هم نه فقط تردید و تشکیک، بلکه القای بغض به جای حب به الله جلّ جلاله. نمیگویند که خدایی نیست، بلکه میگویند: «هست، ولی کاری نمیکند – به مظلومان کمک نمیکند و ...»!
●- این مواضع، تازگی ندارد. البته هیچ یک از مباحث و نظریات کفر، تازگی ندارند؛ هر چه گفته و میگویند، همان مباحثی است که اعراب و غیر اعراب، در دوران جاهلیت و حتی قرون اولیه میگفتند، فقط اسمها، ایسمها و جملهبندیها را تغییر میدهند که نو، بدیع و مدرن به نظر آید.
در قرآن کریم تصریح نموده که برخی تا با شکست و یا حوادث ناگوار مواجه میشدند، میگفتند: «پس آن خدایی که میگفتند، کو؟» - «اگر خدایی بود، ما اینقدر کشته نمیدادیم» ...؛ و بدتر و پایینتر از این مواضع، وقتی است که منکر خدا نمیشوند، بلکه میگویند: او هست، ولی با او دشمنی میکنند! میگویند: هست، ولی [العیاذ بالله] مظلومان را کمک نمیکند – دعا را مستجاب نمیکند – عدالت ندارد و ... .
مواضع ابلیسی (لعنة الله):
بشر، هیچ موضع حقی اتخاذ نمینماید و هیچ کار خوبی نمیکند، مگر آن که در مواضع و کار انبیای الهی سابقه و ریشه داشته باشد، و هیچ موضع باطل و خطایی نمیگیرد، مگر آن که در منطق و اخلاق (موضعگیری) ابلیس لعین ریشه و سابقه داشته باشد؛ چرا که شیطان، علل ضعف و درد و لجاج خود را میشناسد و آدمیان را به همان وسوسه میکند، تا آنها نیز از شمول رحمت الهی دور گردند.
از جمله این مواضع باطل، متهم و محکوم کردن دیگران، در قبال خطای خود میباشد! چنان که میبینید این یک فرهنگ عمومی و عادت رفتاری بسیاری شده است که در "قصور و تقصیر"، همگان را متهم و محکوم میکنند، جز خودشان را. و قابل توجه و تأمل آن که همیشه انگشت اتهام را به سوی "حق" میگیرند!
ابلیس لعین، وقتی دید توجیهاتش برای تکبرش، منطقی ندارد، حق نیست و کارساز نشد، دست آخر گفت: «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي ...» - خدایا! چون تو مرا گمراه کردی، پس من نیز علیه بندگانت چنین و چنان میکنم! یعنی خداوند سبحان را مقصر تکبر و عصیانش خواند، نه خودش را!
این بینش، گرایش، فرهنگ و اخلاق (موضعگیریِ) باطل را، نه فقط در سیاستهای کلان حکومتی، اقتصادی و ...، بلکه در میان تودهی مردم نیز شاهدید. اگر نوزادش بیمار به دنیا آید، نمیگوید: که ما [پدر و مادر] یا گذشتگان، یا محیط زیست و ...؛ اشکالی داشتیم که این نقیصه پدید آمد، بلکه میگویند: «خدا فرزند ما را بیمار و ناقص به دنیا آورد»، یعنی خودشان را سبحان (مبرا و منزه) و خداوند سبحان را مقصر، ظالم و ... میخوانند!
اما، اگر بخواهند منکر خدا شوند، میگویند: نه خدایی هست و نه این نقیصهها به خدا ربطی دارد، بلکه علم اثبات کرده که علل وراثتی، ژنتیکی، تغذیه قبل از تشکیل نطفه، انعقاد نطفه، چگونگی رفتار و حوادث در دوران بارداری و ...، سبب بروز این بیماری شده است!
بسیار دیده یا شنیدهاید که برای کسی در رانندگی، ورزش و ... حادثهای پیش میآید! قوانین رانندگی یا گذر پیاده از خیابان را رعایت نمیکند، دچار حادثه و مبتلا به ضایعهای چون از دست دادن چشم، دست، یا پا میگردد؛ بعد میگوید: «نمیدانم این چه قسمتی بود که خدا برایم مقدر نموده است»؟! خدا هم به او پاسخ میدهد: اول این که بیخود جسارت کرده و مرا متهم و محکوم میکنی! و دوم این که به تو عقل، شعور، علم، چشم، گوش، هوش، اختیار و اراده دادم، میخواستی شاکر باشی، یعنی درست استفاده کنی! پس این مصیبت و سرنوشت را خودت برای خودت مقدر کردهای.
«وَهُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ» (المؤمنون، 78)
ترجمه: و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا میآورید.
خود خواهی و تنبلی:
یک عامل دیگر اتخاذ اینگونه مواضع نادرست در برابر خدا و فعل او، "خودخواهی" آدمی از سویی و تنبلی و سستی او از سویی دیگر میباشد! چنین آدمی میگوید: «"من"، خودم را مکلف و مسئول به هیچ امری و هیچ باید و نبایدی نمیدانم؛ پس من کار خودم را میکنم، با عواقبش هم کاری ندارم، منتهی اگر کار من، نتیجهای نامطلوبی داشت، خدا باید فوری وسط بیاید و با معجزه یا هر راه و کار دیگری که خودش میداند و به خودش مربوط است، نتیجه را خوب و به نفع "من" تمام نماید!
خداوند متعال نیز میفرماید: اصلاً از این خبرها نیست؛ هم مسئولی، هم مکلفی، هم باید تلاش کنی، هم به نتیجهی آن چه میکنی، خواهی رسید. بخش کوچکی در دنیا، و بخش اعظمش در آنجا که پردهها کنار میرود و حقیقت هر چیزی آشکار میگردد؛ و نیز میفرماید: من در اعطای نعمت، سبقت دارم، اما پس از آن، این تو هستی که باید طبق دستور من عمل کنی، تا به نتایج خوب برسی؛ نه این که از روی خودخواهی و تنبلی، یکجا بنشینی و بگویی: "خدا خودش" بکند. مثل این است که پدری به فرزند بالغش سرمایهای بدهد و او این سرمایه را تلف کند و به جای تذکر و تنبه خویش بگوید: چرا پدر خودش این سرمایه را برای من به سود نرساند؟! یا مثل این که یک دستگاه دیجتالی یا مکانیکی بخرد که بروشور و دستور العمل دارد، اما در استفاده، خلاف آن عمل کند و بگوید: چرا اینطوری شد و سازنده را مقصر بخواند؟!
یهودیان جاهل در عصر حضرت موسی علیه السلام نیز همین منطق را داشتند. تمامی نعمات را برخوردار شدند، حتی غرق شدن فرعون و سپاهیانش و نجات معجزهآسای خود را دیدند و تجربه کردند، اما وقتی فرمان رسید که به امر خدا، وارد این سرزمین (فلسطین) شوید و از نعماتش بهره ببرید، گفتند: یا موسی! آنجا مردان جنگجویی دارد، پس ما از این کارها نمیکنیم؛ تو خودت با خدایت برو آنها را بیرون کن، هر موقع رفتند، ما وارد میشویم! خداوند متعال نیز آنان را به چهل سال آوارگی در صحرای سینا محکوم و مبتلا نمود.
این منطق کفار است؛ در سورهی یاسین (یس) میفرماید: هر گاه به آنها گفته میشود که از آن چه خدا به شما داده، انفاق کنید، میگویند: اگر خدا میخواست چیزی به نیازمندان دهد، خودش میداد و بعد هم منکرانه معترض میشوند و با تمسخر میگویند: که پس این وعدههای خدایی که به آن معتقدید، چه شد؟!
«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ» (یس، 47 و 48)
ترجمه: و چون به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزى داده انفاق كنيد كسانى كه كافر شده اند به آنان كه ايمان آورده اند مى گويند آيا كسى را بخورانيم كه اگر خدا مى خواست [خودش] وى را مى خورانيد شما جز در گمراهى آشكارى [بيش] نيستيد * و مىگويند اگر راست مىگوييد پس اين وعده [نصرت شما یا عذاب ما] كى خواهد بود؟!
اما خداوند متعال میفرماید: از این خبرها نیست که ظالمان ظلم کنند و شما نیز دست روی دست بگذارید و خدا کاری کند؛ بلکه اولاً باید ایمان به خدا داشته باشید، و ثانیاً باید عمل کنید، تا نصرت خدا به شما برسد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (محمد صلوات الله علیه و آله، 7)
ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر (آیین) خدا را یاری کنید، شما را یاری میکند و گامهایتان را استوار میدارد.
مثل این است که بگویید: مدرسه، دانشگاه، معلم، استاد، کتاب و ... همه چیز هست، منتهی خودت باید قیام به کسب علم کنی و بر تحصیل علوم همّت بگماری، تا این نعمات و کمکها، تو را نیز شامل گردد.
جبر و نظام جور، ظلم و سلطه:
اگر چه به حسب ظاهر، مباحث نظری، چون "جبر، اختیار، انتخاب، آزادی، حقوق بشر و ..."، در علوم نظری، چون فلسفه و حقوق و ... طرح میشود، اما همه زیرساخت "عمل" میباشند.
از اینرو، شاهدید که در همیشهی تاریخ، ظالمان، مستکبران و صاحبان قدرت در نظام سلطه، خود را در نظر تودهی مردمی که ظلم به آنها واقع میشود، طرفدار نظریهی "جبر" نشان دادهاند!
پادشاهان، خود را نمایندگان خدا خواندند و گفتند: «پادشاهی و سلطنت، موهبتی است الهی، به هر کس بخواهد میدهد»، پس او خواسته که من شاهی مستکبر و ظالم باشم، و شما مردمانی مستضعف و مظلوم (مورد ظلم)، پس به من ایرادی نگیرید که همه جبر است و از اوست.
عبيدالله بن زياد ملعون، پس از فاجعهی کربلا، گفت: خدا را شکر میکنم که او ما را پیروز و شما را رسوا ساخت! یعنی جنایات را متوجه خدا کرد و گفت: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد»، و حضرت زینب علیها السلام نیز پاسخ دادند که آن چه از فعل خدا دیدم، همه زیبایی بود و اصلاً جز زیبایی چیزی ندیدم «وَما رَأیتُ الاّ جَمیلاً»، و آن چه از کار شما دیدم، همه جنایت و ظلم و فساد بود.
نتیجه:
دنیا، دارِ جبر نیست، بلکه در برخی از امور (مثل تکوینات) جبر حاکم است و در برخی از امور اختیار حاکم است، البته هر چه را اختیار نمودیم، نتایجش جبری است، چرا که عالم هستی، قانونمند آفریده شده است. پس کسی نمیتواند به اختیار خود زهر و سمّ یا اسید بنوشد، و بعد بگوید: «پس چرا خدا آن را برای من، مانند آب پرتقال، مفید قرار نداد»؟!
اگر "جبر" حاکم باشد، دیگر عقل، اختیار، انتخاب، شعور، هدایت، گمراهی، و حتی پرسش و پاسخی تعیین کننده جهت آگاهی و انتخاب، دیگر هیچ معنا، مفهوم و جایگاهی نخواهد داشت، پس معادی نیز در کار نخواهد بود و بالتبع نبوت، رسالت نیز موضوعیتی نخواهد داشت، و در نتیجه ولایت و امامت (چه حق و چه باطل)، جایگاه و اثری نخواهد داشت.
اگر قرار بر این باشد، که چون ملتی، یک عمری، بر سرمایهداری بالیدند، ملتهای دیگر را به استعمار و استثمار کشیدند و به آن تفاخر و تکبر کردند، و امروز به نتایج سوءاش رسیدند و جلیقه زردی پوشیدند و به خیابان آمدند، ناگهان از زمین و آسمان معجزه رخ دهد و بدون هیچ زحمت، مشقت و هزینهای به موفقیت برسند که به مسخره بازی شبیهتر است!
اگر مقرر بود که امور عالم و حیات بشری، اینگونه اداره شود، که اصلاً کار به "جلیقه زردها" نمیرسید، بلکه خداوند از همان ابتدا، تمامی سرمایهداران و سیاستمداران و نظام سلطه را یکجا میکُشت و یا اصلاً نمیآفرید؛ و یا در گذشته، کربلاها پیش نمیآمد و همه را به جبر، در خط هدایت قرار میداد، مانند فرشتگان.
بنابراین، فرمود که رشد و کمال شما در این است که از نعمتهای داده شده، چون: عقل، قلب، علم، وحی، اختیار، قوه برای عمل و ...، بهره ببرید، ظلم نکنید، و اگر در جایی شاهد ظلم شدید، قیام کنید، تا من نصرتتان نمایم.
حال یک عدهای، اصلاً خدا را قبول ندارند و مشغول استکبار و ظلم هستند که با آنان در بارهی فعل خدا بحثی نداریم، اما آنها که خدا را قبول دارند و در جرگهی مؤمنان قرار گرفتهاند، باید تکان بخورند، نه این که بگویند: چرا خدا کاری نمیکند؟!
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» (النساء، 135)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد پيوسته به عدالت قيام كنيد و براى خدا گواهى دهيد هر چند به زيان خودتان يا [به زيان] پدر و مادر و خويشاوندان [شما] باشد اگر [يكى از دو طرف دعوا] توانگر يا نيازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است پس از پى هوس نرويد كه [درنتيجه از حق] عدول كنيد و اگر به انحراف گراييد يا اعراض نماييد، قطعا خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است.
به حضرت مریم علیهاالسلام که قدیسه بود، فرمود: آن شاخهی خشک را تکان بده، تا معجزهی و نصرت خدا ببینی و چشمت به جمال فرزندت روشن شود. یعنی: هدف، رشد و کمال توست، پس تلاشی نیز بر عهدهی توست و تکالیفی داری که باید انجام دهی؛ باید حرکت کنی، کار کنی، تلاش و جهاد نمایی و البته به امر خدا، برای خدا و در راه خدا، تا نصرت خدا را ببینی.
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
چرا خدا درباره ظلمی که به مظلومان میشود، مانند مردمان عراق، آفریقا و بسیاری در اروپا مانند جلیقه زردها، سکوت میکند؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9618.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
- تعداد بازدید : 6000
- 8 بهمن 1397
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی