درس 23 - توحید در "محبّت" - این توحید است که انسان را محبوب خدا میگرداند. (پایان مبحث توحید) (تکرار)
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
مقدمه:
نبود واژگان جایگزین در هر زبانی نسبت به زبانهای دیگر، سبب گردیده که گاه واژگانی که هر کدام معنای مستقلی دارند، به یک معنا برگردان (ترجمه) شوند که خود سبب بروز اشکال در شناخت، فهم و درک کامل مطلب یا پیام میگردد!
از جمله این واژگان، «محبت، عشق، مودت و علاقه» میباشد که همگی کلمات عربی بوده و هر کدام معنای مستقل خود را دارند، اما در فارسی همه به «دوست داشتن» برگردان (ترجمه) شدهاند.
در میان این واژگان، فقط همان کلمه «محبّت» است که معنایش در فارسی، «دوست داشتن» میباشد و شدت آن را "عشق" میگویند و نقطۀ مقابلش "نفرت" است.
نه تنها همگان معنای «محبت - دوست داشتن» را میدانند و میفهمند، بلکه همگان حقیقت «محبّت» را با تمام وجود درک میکنند، چرا که هیچ انسانی خالی از محبّت نیست، اگر چه محبوبهایش باطل، دروغین و فانی باشند!
«محبّت» نیز به غیر از معنا و تعریف، چارچوب و قواعد خاصی دارد که محبّت به هیچ کسی یا هیچ چیزی، از این قواعد کلّی خارج نمیباشد؛ و البته نقطۀ مقابل محبّت که "نفرت" است نیز به غیر از معنا و تعریف، قواعد و چارچوبی دارد که نفرت نسبت به هیچ کسی یا هیچ چیزی از این قواعد خارج نمیباشد.
پس، باید این تعاریف درست، قواعد و چارچوبها را شناخت.
"محبّت" یک کشش فطری است
"محبّت" نیز مانند بسیاری از حالات آدمی، ریشه فطری دارد و فطرت یعنی: «در وجود انسان سرشته شده است». لذا کسی به انسان، "محبّت داشتن" را نیاموخته است؛ چنان که کسی بدآمدن و نفرت را نیاموخته است. لذا اگر چه ممکن است مصادیق "محبوب و منفور" در بیرون از وجود باشند، اما اصل "محبّت"، در درون و فطری میباشد.
رابطه و جایگاه شناخت و محبّت
مکرر بیان شد که "شناخت" مقدم است؛ یعنی تا آدمی کسی یا چیزی را نشناسد، نه از او [آن] خوشش میآید و نه بدش میآید؛ بلکه نسبت به موجود ناشناخته -نه این که بیتفاوت باشد- بلکه هیچ گرایش یا واکنشی ندارد.
اما، "مقدم" بودن، به معنای "تمام بودن" و یا "کافی بودن" نمیباشد؛ بلکه آن حالتی که کار را پس از شناخت تمام میکند، همان "محبّت" و نقطۀ مقابلش "نفرت" میباشد؛ چرا که اولاً: آدمی خیلی چیزها را میشناسد، اما از همه چیز خوشش نمیآید و نسبت به همه چیز تنفر ندارد؛ و ثانیاً: آدمی در نهایت به سوی چیزی میرود که آن را دوست دارد و از چیزی دور میشود که از آن بدش میآید و نسبت به آن تنفر دارد، و شدت دوست داشتن یا تنفر نیز سبب سرعتش در نزدیکی و دوری میشود.
تولا و تبرا
"تولا و تبرا" که دو اصل اساسی در اسلام است، به همین معنای «دوست داشتن و نزدیکی - و بدآمدن و دوری» میباشد که اهداف و جهت حرکت هر کسی را تبیین نموده و نشان میدهد و البته شاکلۀ او را میسازد.
نقش محبت در حرکت
حرکت [چه مادی و فیزیک و چه معنوی]، همیشه از نقطهای آغاز میشود که در آن ایستادهاید و به محض آغاز حرکت، از نقطهای دور و به نقطهای نزدیک میشوید.
سبب و محرک اصلی هر حرکتی، انگیزه میباشد، و این "محبّت" است که علت پیدایش انگیزه میگردد. لذا "حرکت" از انگیزه نشأت میگیرد و انگیزه نیز به واسطۀ "محبّت" ایجاد میشود. در واقع، تا آدمی انگیزۀ [مثبت برای نزدیک شدن و نیز منفی برای دور شدن] نداشته باشد، حرکتی نمیکند، و تا محبّت یا متقابلاً تنفری نداشته باشد، انگیزهای در او ایجاد نمیشود.
محبّت سبب پیدایش تنفر است
هیچ تنفری نیست که سبب پیدایشش، "محبّت" به کسی یا چیزی نباشد؛ چنان که آدمی به خاطر دوست داشتن علم، از نادانی بدش میآید - و به خاطر دوست داشتن سلامتی، از بیماری و نقص عضو بدش میآید - و یا به خاطر دوست داشتن خدا، دین و وطنش، از دشمنان خدا، دین و وطنش بدش میآید و تا پای مرگ، با آنها مبارزه میکند.
کسی که خداوند سبحان را دوست میدارد، نه تنها از هر گرایش مشرکانهای گریزان میباشد، بلکه از هر گونه سخن شرکآلودی متنفر است، چنان که اگر عدهای محبت دنیا و مظاهرش را در دل داشته باشند و به آخرت ایمان نداشته باشند، از "یاد خدا به وحدانیت"، نفرت دارند:
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
- هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مىشود، دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئزّ (و متنفّر) مىگردد؛ امّا هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مىشود، آنان خوشحال مىشوند.
اما، مؤمنان به خداوند سبحان و معادش، درست در نقطۀ مقابل قرار دارند و دلهایشان با یاد خدا مطمئن شده و آرام میگیرند.
«الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (الرّعد، 28)
- آنها كسانى هستند كه ايمان آوردهاند، و دلهايشان به ياد خدا مطمئن (و آرام) است؛ آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد!
اساس خلقت، هدایت و مغفرت بر محبت است
آن چه از "محبّت" در دلها ظهور و بروز مییابد، همه تجلی "محبّت خداوند" است، چرا که او، هم محبوب است و هم مُحبّ (دوست داشته شده و دوست دارنده).
خداوند سبحان، بندگان مؤمنش را که سعی دارند متجلی اسماء و صفات او گردند، بسیار دوست دارد؛ لذا حیات جاوید در بهشتِ پُر نعمتش را برای آنان قرار داده است؛ اما خطاب به همانها، نمیفرماید: «اگر از دین برگردید، دیگرانی را به جای شما میآورم که به من ایمان داشته باشند»، بلکه میفرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ...» (المائدة، 54)
- اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد، (به خدا زيانى نمىرساند؛ خداوند جمعيّتى را مىآورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند ... .
قاعده هدایت و مغفرت الهی نیز ریشه در "محبّت" دارد، چنان که نجات در تبعیت از فرستادۀ خداست، به خاطر "محبّت" است، و مغفرت الهی نیز به خاطر محبت اوست، چرا که کسی محبوب خود را عذاب نمیکند:
«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (آل عمران، 31)
- بگو: «اگر خدا را دوست مىداريد، از من پيروى كنيد! تا خدا (نيز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزندۀ مهربان است».
"محبّت"، عامل رشد و یا سقوط
دوست داشتن کمالات، سبب حرکت به سوی کمال و رشد میگردد؛ و متقابلاً دوست داشتن فانیها، سبب فنای محبوب میگردد؛ چنان که خداوند متعال بندگان نیکو و نیکوکار خود را دوست دارد «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» و آنها را به سعادت ابدی میرساند و متقابلاً «محبّت به دنیا» ریشه و سرآمد تمامی خطاها بیان شده است؛ چنان که پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله فرمودند:
«حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ وَ مِفْتَاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ وَ سَبَبُ إِحْبَاطِ کُلِّ حَسَنَة» (إرشاد القلوب إلی الصواب،ج 1،ص 21)
- دوستی دنیا منشأ هر اشتباه و کلید هر گناه و سبب نابودی هر نیکویی است.
زنجیرۀ محبوبها
"محبّتهای آدمی"، که در او انگیزۀ حرکت ایجاد میکنند تا به سوی محبوبهایش برود، محدود و قابل شمارش نیستند؛ اما نکتۀ مهم این است که تمام محبوبهای مادی و معنوی، همچون حلقات یک زنجیره، به هم پیوستگی دارند تا برسد به حلقۀ آخر یا محبوب غایی. چنان که آدمی، اشتغال را برای درآمد دوست دارد - درآمد را برای تأمین معاش دوست دارد - تأمین معاش را برای رفاه و لذت دوست دارد - رفاه و لذت را برای رفع نقص و رسیدن به کمال دوست دارد ...؛ و مهم است که محبوب غایی او کیست یا چیست؟
توحید در محبّت
بنابراین، "توحید در محبّت"، به این معنا نیست که نباید هیچ کسی یا هیچ چیز دیگری را دوست داشت، و چنین حالتی ممکن نیست، چنان که خودش محبّت مظاهر دنیا را برای انسان جلوه و زینت داد، تا آدمی بتواند در این دنیا زندگی کند، با دنیا و دیگران تعامل داشته باشد، تا به کمال برسد:
«زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران، 14)
- محبّت امور مادى، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهاى ممتاز و چهارپايان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است؛ (تا در پرتو آن، آزمايش و تربيت شوند؛ ولى) اينها (در صورتى كه هدف نهايى آدمى را تشكيل دهند،) سرمايۀ زندگى پست (مادى) است؛ و سرانجام نيك (و زندگىِ والا و جاويدان)، نزد خداست.
بلکه مقصود از "توحید در محبّت"، این است که حلقات زنجیرۀ محبّتها، به خداوند سبحان برسد، محبوب غایی او باشد و آدمی، هر کسی و هر چیزی و هر کاری را به خاطر محبّت به او دوست داشته باشد.
حُکما میگویند: «حبّ ذات، حبّ به آثار ذات را به همراه میآورد»، و این یک قاعدۀ درست است. اگر کسی را دوست داشته باشید، خانوادۀ او را نیز دوست خواهید داشت؛ نامه و عکس و حتی یاد (ذکر) او را دوست خواهید داشت؛ و آن چه او دوست میدارد نیز محبوب شما واقع میشود.
پیامبر اکرم و اهل عصمت صلوات الله علیهم اجمعین را به خاطر محبّت خدا و این که آنها محبوب خداوند متعال هستند، دوست میداریم - قرآن کریم را نه تنها چون سراسر علم و حکمت است، بلکه چون "کلام الله" است، دوست میداریم - نماز و سایر عبادات را چون او فرموده است و سبب قرب ما به محبوب میشود دوست میداریم - و همینطور است دوست داشتن بهشت و تنفر از جهنم.
پس، "توحید در محبت"، یعنی: تمامی محبّتها و محبوبهای آدمی، در طول محبّت خداوند متعال که محبوب غایی مؤمن است قرار گیرد و هیچ محبّتی در عرض محبّت به او نباشد، و اگر محبّت و کششی در عرض محبّت او قرار گرفت، آن محبوب کنار گذاشته شود، چنان که مؤمنان، نه تنها از تبعیت هوای نفس در گناه دوری میگزینند، بلکه از جان و مال که بسیار دوست داشتنی هستند و حتی از هر چه که عزیزتر از جان و مال میباشد، در راه خدا و رسیدن به محبوب غایی میگذرند.
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
مرتبط - صوتی (پیوند):
1- گوهر محبت / جلسه اول: محبت، ریشه، انگیزه، موتور و البته هدف هر حرکتی است – 7:57 دقیقه
7- گوهر محبت / جلسه هفتم: محبتهای "همخط و همسو" در راستای محبوب بزرگتر، همه یک محبتاند. 8:20 دقیقه
- تعداد بازدید : 728
- 2 اردیبهشت 1403
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اصول اعتقادات توحید