«ایکس شبهه»: لابد انتظار نمیرود که فلسفهی هگل یا به قول معروف «هگلیسم» در یک صفحهی چند سطری طرح و نقد شود. اما دانشجویان عزیز که کارشان شناخت و کشف علم است، میتوانند به نکات ذیل توجه و در مفاد آن تأمل نمایند:
الف – طرفداری از یک مکتب یا دین [حتی دین اسلام]، طرفداری از یک تیم فوتبال یا مد لباس یا سبک موسیقی نیست که از روی هوای نفس، دلبخواهی، خوشایندی، بر اساس مد، جهت طرح خود و انگشتنما شدن و ...، صورت پذیرد. این کار عوام است. عوامی که نه تنها علم ندارد، بلکه قوهی تفکر و تعقلشان نیز به فعلیت مطلوبی نرسیده است یا به طور کل تعطیل مانده است. لذا یک انسان عاقل، به ویژه یک دانشپژوه و محقق، اگر طرفدار یا مخالف چیزی است، باید حتماً دلایل و مستندات کافی در اختیار داشته باشد، چه رسد که موضوع یک دیدگاه فلسفی، یک مکتب یا دین باشد.
ب – هگل خود آن چه بیان و تدوین نموده، بر پایهی نظریه است و نظریه نیز چنان چه از نامش پیداست، فقط «نظر» است و به هیچ وجه اعتبار علمی ندارد. اگر یک نظریه با دلایل و مستندات تجربی یا عقلی به اثبات رسد، آن وقت ارزش و اعتبار پیدا میکند که در چنین حالتی دیگر نامش نظریه نیست، بلکه «علم» است. بدیهی است «نظریه» خوب و لازم است به شرطی که فقط مقدمهای جهت تحقیق و کشف علم باشد، نه این که به عنوان یک اصل علمی مورد تبعیت قرار گیرد. لذا خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید که اینها همه «ظن»، یعنی گمان است و گمان هیچگاه جای علم را نمیگیرد و حقیقتی را برای انسان آشکار نمینماید. لذا ارزش تبعیت ندارد:
«وَ ما يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ بِما يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: بیشترشان غير از گمان از چيزى پيروى نمیكنند. و حال اين كه حتماً ظن و گمان (انسان را از تشخيص حق و باطل) بىنياز نمیكند (چیزی از حقایق را به اثبات نمیرساند). يقيناً خدا از رفتارهائى كه آنان انجام ميدهند آگاه است.
«وَ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً» (النجم، 28)
ترجمه: و هيچ دليلى علمى بر گفته خود ندارند، و جز خيال و گمان دنبال نمىكنند، در حالى كه خيال و گمان هيچ دردى را دوا ننموده، در تشخيص حق جاى علم را نمىگيرد.
ج – اما نظریات هگل نیز مانند سایر نظریهپردازان دیروزی و امروزی بر مبنای «ماتریالیسم» به معنای «مادهگرایی» است. حال شما از طرفداران نظریات هگل یا هر ماتریالیسم دیگری بخواهید؛ ماده را تعریف کند و اگر نتوانست تعریفی جامع، قاطع، محکم و با شامل همهی مشخصات یک تعریف ارائه دهد، بپرسید: چطور بر مبنای چیزی که حتی تعریفش را نمیدانید چیست، یک مکتب استوار میکنید؟!
د – زیرنبای نظریات و مکتب فلسفی هگل (و سایرین از تابعین) چهار اصل دیالیکتیک است که یکی از آنها اصل «تضاد درونی» میباشد. بدین معنا که هر چیزی «تز» در درون خود ضد خودش «آنتیتز» را دارا میباشد و آن را پرورش میدهد و از مقابلهی اینها با یک دیگر، چیز سومی «سنتز» به پدید میآيد. و برای مثال فاسد شدن شیر و یا جوجه شدن تخممرغ و ... را مثال میآورند!
بدیهی است که وقتی گفته میشود «هر چیزی در درون خودش ...»، موضوع یک «شیء واحد» است. چرا که اگر موضوع شیء واحد نباشد، حتماً ترکیب چند شیء (مرکب) است و آن وقت دیگر «تضاد درونی» معنا ندارد و تضاد بیرونی اشیاء با یک دیگر نیز حرف جدیدی نیست. یعنی اگر بگوییم: تاریکی شب با روشنایی روز در تضاد است، یا سیاهی مو با سفیدی استخوان در تضاد است و ...، حرف جدیدی نیست و منظور هگل را نیز تأمین نمینماید. حضرت علی علیهاسلام خطبهای دارند که برای اثبات وجود خدا به تضاد اشیای متفاوت با یک دیگر اشاره مینمایند.
حال سؤال ما این است که «آیا اصلاً شیء واحدی وجود دارد که درونش تضادی باشد یا نباشد»؟ شیر یا تخم مرغ که شیء واحد نیستند. یک جرعه شیر که هیچ، حتی یک قطره شیر از میلیونها سلول و ترکیب (لاکتوز، چربی، آب و ...) درست شده است و هر یک از این عناصر نیز خود مرکب هستند. یا تخم مرغ که شیء واحد نیست، صدها میلیون یا بیشتر سلول و ترکیب دارد و تا نطفهای از بیرون به آن ترکیب نگردد و در دمای مناسب قرار نگیرد و مدتی معین بر آن نگذرد نیز به جوجه مبدل نمیگردد.
پس، اصلاً شیء واحدی در عالم هستی وجود ندارد. اگر شیای واحد باشد، یعنی کامل است و اگر کامل باشد، بینیاز است و اگر بینیاز و غنی باشد، یعنی «واجب» است و از دایره امکان (مادیات) خارج میگردد. لذا خداوند میفرماید [سورهی توحید]، این فقط «الله جل جلاله» است که واحد است، ترکیب نیست، از چیزی متولد نشده و چیزی از او متولد نمیشود و «واحد و احد» است و نیز «وحده لا شریک له» است و مثل و مانندی نیز ندارد «لیس کمثله شیء». لذا با مردود شدن اصل «تضاد درونی»، سه اصل دیگر از اصول دیالیک تیک نیز مردود میشود و کل مکتب بنا شده بر این اصول نیز مردود است.
کلمات کلیدی:
اعتقادی اندیشه و مباحث نظری هگل