پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
چرا به خاطر ترس از جهنم، میگویید: «قرار است که حتماً عاقبت به شرّ و جهنمی شوم؟!» مثل کسی که از بیماری سرطان بترسد و بگوید: «حال که قرار است حتماً به سرطان مبتلا شوم، پس ...» - چرا به خاطر امید به بهشت، به خود نمیگویید: «حال که قرار است بهشتی شوم، برای رسیدن به طبقات و درجات والاتر و قُرب بیشتر بکوشم؟!»
«امید منطقی» و «ترس درست و بجا»، هر دو از موهبات بزرگ خداوند منّان به نوع انسان میباشد، چرا که «امید»، ایجاد انگیزه میکند و نشاط برای حرکت و رسیدن میدهد و «ترس درست و بجا»، مانند یک سپر محافظتی یا ترمز، سبب رعایت خطوط قرمز و احتیاطهای لازم عمل میکند.
«امید منطقی» و «ترس درست و بجا»، دو بال پرواز آدمی به آسمان رشد، کمال و قُرب الهی میباشند و اگر هر کدام از این دو بال، فلج شود، پرواز غیر ممکن میشود. در مثال صنعتی و امروزی، خودرویی را در نظر بگیرد که «گاز» برای حرکت و سرعت دارد، اما «ترمز» ندارد و نمیتواند به موقع از سرعت بکاهد و یا متوقف شود!
از اینرو، خداوند علیم و حکیم، دو نیروی «امید و ترس - خوف و رجاء» را در وجود آدمی نهادینه نموده است تا با امید به رحمتش، شوق، اشتیاق و انگیزۀ حرکت در او ایجاد شود و با ترس از عواقب بسیار نامطلوب غفلت، عصیان، فساد (تباهی) و فسق (خروج از مسیر آدمیّت و بندگی)؛ از این عوامل دوری جوید و «تقوا - سپر محافظتی» را تقویت نماید.
فرمود: انبیا و رسولانم را برای «بشارت و انذار» فرستادم که «بشارت» امیدافزاست و «انذار» توجه دادن به هر آن چیزی است که آدمی باید از آن بترسد و دوری گزیند.
«وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا» (الإسراء، 105)
- ما آن (قرآن) را به حق نازل كرديم، و به حق نازل شد، و تو را جز برای بشارت و بيم دادن نفرستاديم.
ترس
بنابراین، «ترس» نیروی بازدارنده و مکمّل «امید» میباشد و نه نیروی ناامید کننده!
*- آیا ممکن است که کسی از «سلامتی» خوشش بیاید و با امید فراوان، در جهت حفظ و تقویت آن بکوشد، اما از «بیماری» نترسد؟! اگر نترسد که نمیتواند از عوامل بیماری دوری گزیند و حتماً مبتلا خواهد شد.
*- آیا ممکن است که کسی از «غنا - توانگری» خوشش بیاید و با امید فراوان، برای حصول آن تلاش کند، اما از «فقر و ناتوانی» نترسد؟!
*- آیا ممکن است که کسی از رشد، کمال، قُرب و جلب رضایت خداوند سبحان خوشش بیاید و در جهت آن بکوشد، اما از کفر، شرک، نفاق، گناه و عواقبشان نترسد، یا از انحراف، قهر و غضب الهی نترسد؟!
*- بیتردید، اگر این «ترس»های درست، منطقی و به جا نباشند، آن «امید»های درست، به جا و منطقی نیز نخواهند بود و آدمی به پوچی میرسد و اگر هر کدام باشد و دیگری نباشد، آدمی به سرخوردگی، انحراف و هلاکت کشانده خواهد شد. لذا شاهدیم که خداوند متعال در آیات متعدد، هم امید میدهد و هم میترساند:
امید: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (الزّمر، 53)
- بگو اى بندگان من كه بر خويشتن زياده روى روا داشتهايد از رحمت خدا نوميد مشويد؛ در حقيقت خدا همه گناهان را [یکجا] مىآمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است.
ترس: «قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» (الزّمر، 13)
- بگو: من اگر نافرمانی پروردگارم كنم، از عذاب روز بزرگ (قيامت او) میترسم.
ضرورت حفظ سرمایه:
هر سرمایهداری، ضمن امید به افزایش سرمایه، از ورشکستگی و یا کلاهبرداری و تاراج سرمایهاش میترسد، لذا ضمن کار و تلاش برای افزایش، در حفظ آن چه به دست آورده، نهایت دقت و جدیت را به کار میبندد.
*- معرفت، ایمان، تقوا، اخلاص، عمل صالح، مجاهدت در راه خدا و ...، همه سرمایههای کلانی است که خداوند منّان (به تناسب قابلیتها) موهبت مینماید و البته متذکر میگردد که باید ابتدا همینها را حفظ کنی و سپس برای افزایش آنها اقدام نمایی.
میفرماید که انسان مؤمن، هم نمازش را اقامه میکند: «يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ»، هم در آن مداومت دارد «هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ» و هم از نمازش محافظت مینماید «هُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» تا سرمایهای که از نماز اندوخته، فاسد نشود و نسوزد!
●- ابلیس لعین، شش هزار سال عبادت داشت و به مقامات ملکوتی رسید، اما این سرمایه را حفظ نکرد و تمامش را به یک تکبر بیجا، آن هم در برابر خداوند سبحان فروخت! - سامری گوسالهساز، از عرفای قوم حضرت موسی علیه السلام بود، تا جایی که مکان ایستادن فرشتۀ وحی را تشخیص داد و از خاک همانجا برداشت و مجسمۀ گوساله را ساخت! و همینطور بلعم باعور که به رتبۀ «مستجاب الدعوة» بودن رسیده بود، اما نه تنها از این سرمایهها محافظت ننمودند، بلکه همه را به یک تکبر و خودبزرگ بینی بیجهت و یک هوس ساده فروختند و سوزاندند.
●- مجاهدتهای زبیر در رکاب پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، در تاریخ ثبت است و حتی گفته شده که «شمشیر زبیر، بارها دل ایشان را شاد کرد»! زبیر در ماجرای سقیفه و 25 سال حکومت خلفا، از یاران و مدافعان سرسخت امیرالمؤمنین علیه السلام بود؛ اما، در همین دوران، ثروت فراوانی اندوخت، تا جایی که گفته شده پس از مرگش، طلاهایش را با تبر خُرد میکردند.
طلحه و زبیر، سوابق اندوختۀ خود را به «حُبّ جاه و ثروت بیشتر» فروختند و هنگام به حکومت رسیدن امیرالمؤمنین علیه السلام، از او به خاطر سوابق، سهم بشتری خواستند و چون به آنها داده نشد، جنگ جمل را علیه امام و خلیفۀ وقت به راه انداختند!
امتحان خدا
خداوند متعال، تمامی ادعاها، اندوختهها، مواضع و عملکردها را به امتحان میگذارد؛ اما نه برای این که بسوزاند و معذب نماید، بلکه برای این که بندهاش، نقطه ضعف خود را بشناسد و در درمان و اصلاح خود بکوشد. با یک فرمان سجده، بیماری درونی تکبر در ابلیس لعین را بیرون میریزد تا بفهمد و مداوا کند؛ اما اگر بیمار لجاج و عناد بورزد، بیماریش تشدید میشود و او را به هلاکت میکشاند؛ چنان که در بیماری بدن نیز همینگونه است:
«وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ» (التوبة، 105)
- و اما آنها كه در دلهايشان بيماری است پليدی بر پليديشان افزود و از دنيا رفتند در حالی كه كافر بودند.
پاسخ به شیطان:
ابلیس لعین و سایر شیاطین از نوع انس و جنّ که دشمن خدا و انسان میباشند، به عقل و قلب آدمی هیچ نفوذی ندارند، بلکه فقط از راه «نفس حیوانی» میتوانند وارد شوند و کارشان نیز فقط دعوت به باطل و وسوسه و تحریک میباشد. آنها هیچ سلطهای بر انسان مؤمن و متوکل ندارند و سلطۀ آنان فقط بر کسانی میباشد که خودشان با اراده و اختیار خود، آنان را به «ولایت - سرپرستی» بر خود برمی گزینند «النّحل، 99 و 100».
شیطان وسوسه میکند که ببین عاقبت من با آن همه عبادت چه شد؟! ببین عاقبت سامری، بلعم باعور، طلحه و زبیر و بسیاری از نامآوران عصر خودت که آنها را میشناسی چه شد؟! پس حالا که هیچ تضمینی نیست، رها کن و به دنبال کِیف دنیا و لذّت نفس برو!
به ابلیس لعین و سایر شیاطین بگویید: «اگر من از انحراف و عاقبت به شرّ شدن میترسم، این یک کمالی هست که شما ندارید، مضافاً بر این که به رحمت و مغفرت خدا نیز امیدوارم».
بگویید: «اگر تضمین داده نشده که به بهشت بروم، قضای حتمی هم نشده که به جهنم بروم! به بهشت امیدوارم و از جهنم میترسم و همین دو حالت سبب میگردد تا از جهنمی شدن دوری گزینم و در صراط مستقیم حرکت کنم تا وارد بهشت شوم».
بگویید: «خداوند رحمان و رحیم، هم باب استغفار و توبه را به روی من باز گذاشته، و هم سلاح دعا را در اختیارم قرار داده، تا حتماً بهشتی شوم. او به من عقل، شعور، قلب، وحی، الگو، امام و اختیار و اراده داده، تا مثل شما منحرف نشوم و با او دشمنی نکنم و من این نعمات را قدر میدانم و در قلب، عمل و زبان، شاکرم».
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار توسط شما؛ متشکریم.
پرسش:
هر گاه به سوابق امثال بلعم باعور یا زبیر (مانند کلیپی که از حجت الاسلام عالی پخش شده) توجه میکنم، حسابی میترسم و ناامید میشوم؛ چرا که من آن سوابق درخشان را نیز ندارم؛ گاه میگویم: «اگر قرار است عاقبت به شرّ و جهنمی شوم، پس بروم دنبال هوسهایم و ...»
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/etc/12564.html
کلمات کلیدی:
گوناگون