- خدایا، اگر مرا بر جرمم بگیری، من نیز تو را به عفوت بگیرم و اگر به گناهانم بنگری، جز به آمرزشت ننگرم و اگر مرا وارد دوزخ کنی، به اهل آن آگاهی دهم که تو را دوست دارم. خدایا، اگر عملم در برابر طاعتت کوچک بوده، همانا از جهت امیدِ به تو آرزویم بزرگ است.
شرحی مختصر
رابطۀ مُحب و محبوب و عاشق و معشوق، با «ناز کردن» برای یکدیگر و «خریدن ناز یکدیگر»، صمیمانهتر و محکمتر میگردد.
برخی، حتی در ارتباط با دیگران، این مهارت را ندارند چه رسد در ارتباط با معبودِ محبوب! چنان که میبینیم، وقتی میخواهد برای محبوبش ناز کند، با او قهر میکند و یا رو تُرش میکند و البته معلوم نیست که محبوب چنین رفتاری را «ناز کردن» به حساب آورد و چنین «نازی» را بخرد!
برخی، حتی هنگام ناز کردن برای خدا، بیادبی و جسارت میکنند! اهانت میکنند و به او افترا میبندند و گمان میکنند که این مواضع و رفتار سخیف و البته گستاخانه، سبب محبّت و لطف بیشتر خداوند متعال به آنان میگردد!
*- ناز خداوند سبحان، به این است که میفرماید: «بندۀ من، دوستت دارم، دوستم داشته باش - مبادا جز من را بپرستی و بندگی کنی - مبادا کسی یا چیزی جز من، محبوب غایی تو باشد - محبّت تو به هر کسی یا به هر چیزی، باید در راستای محبّت به من باشد - من خریدار محبّت خالصانه و تمام عیار میباشم - اگر روی برگردانی، دیگری را میآورم که من او را دوست دارم و او مرا دوست دارد - اگر از بندگی و دستورات من تمرد کنی، با تو قهر میکنم و قهر من، سبب عذاب تو میگردد - اما اگر از رحمت من ناامید نشوی و به من روی آوری، تمامی گناهانت را یکجا میبخشم - بنده من! مرا بخوان، تا اجابت کنم تو را و ... .
*- اما، پرسش این است که بندۀ خدا، چگونه برای معبود و محبوش ناز کند؟! بیتوجهی، غفلت، قهر، بیادبی، اهانت و افترا که «ناز کردن» نیست؛ بلکه ناشی از جهل و تکبر و بداخلاقی میباشد.
ناز عبد به این است که میگوید: «خدایا! خودت یک امکاناتی به من دادهای؛ لذا اگر تو مرا به گناهانم بگیری، من نیز تو را به عفو و مغفرتت میگیرم؛ حال کدام بزرگتر است؟ گناهان من، یا مغفرت تو؟!»
میگوید: «حتی اگر مرا به خاطر گناهانم به جهنم ببری، آنجا و در میان اهل جهنم، فریاد برمی آورم که خیلی دوستت دارم» و این ناز من، سبب میشود که مرا به جهنم نبری تا اهلش نگویند خداوند محبوب خود را به جهنم انداخته است!
نازش به این است که میگوید: «خدایا! هر چند اعمال من در برابر عظمت تو و آنچه حق بندگی است، ناچیز میباشد، اما امیدم به رحمت، مغفرت و لطف تو، بسیار بزرگ میباشد؛ حال با این امید چه میکنی؟ آیا ناامیدم میسازی، در حالی که خود وعده نمودی هرگز امیدواران به خودت را ناامید نمیسازی؟!
همین مضامین را در دعاهای دیگر و از جمله دعای کمیل میخوانیم:
«فَبِعِزَّتِکَ یا سَیِّدی وَ مَوْلایَ اُقْسِمُ صادِقاً لَئِنْ تَرَکْتَنی ناطِقاً لاَضِجَّنَّ اِلَیْکَ بَیْنَ اَهْلِها ضَجیجَ الآمِلینَ؛ وَ لاَصْرُخَنَّ اِلَیْکَ صُراخَ الْمَسْتَصْرِخینَ وَ لاَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بُکاءَ الْفاقِدینَ؛ وَ لاُنادِیَنَّکَ اَیْنَ کُنْتَ یا وَلِیَّ الْمُؤْمِنینَ، یا غایَةَ آمالِ الْعارِفینَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ یا حَبیبَ قُلُوبِ الصّادِقینَ وَ یا اِلهَ الْعالَمینَ»
- پس به عزّتت ای آقا و مولایم سوگند صادقانه میخورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم همانند ناله آرزومندان؛ و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنان که خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه کنم چونان که مبتلا به فقدان عزیزی میباشند، و صدایت می زنم: کجایی ای سرپرست مؤمنان، آری کجایی ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دلهای راستان و ای معبود جهانیان.
*- این «ناز» را خداوند سبحان میخرد، خوب هم میخرد؛ به قیمت بخشش تمامی گناهان، بهشت ابد و قُرب خودش.